عشق و لجن
نویسنده:
امین منصوری
امتیاز دهید
منصوری:کتاب عشق و لجن کتابی است که سال1387 شروع به نوشتن و تصویر کردندش کردم
بعد از آنکه کتاب انسان بالدارم مجوز چاپ نگرفت و همچنین 30 تصویرم برای یک کتاب شعر ، کتاب عشق و لجن نیز نیمه کاره ماند...
اینجا را مناسب دیدم که برگه هایی از این کتاب را برایتان بگذارم.. این کتاب تشکیل شده از تصویرها و جملات شعر گونه ای با موضوع عشق از زاویه ای دیگر.
بیشتر
بعد از آنکه کتاب انسان بالدارم مجوز چاپ نگرفت و همچنین 30 تصویرم برای یک کتاب شعر ، کتاب عشق و لجن نیز نیمه کاره ماند...
اینجا را مناسب دیدم که برگه هایی از این کتاب را برایتان بگذارم.. این کتاب تشکیل شده از تصویرها و جملات شعر گونه ای با موضوع عشق از زاویه ای دیگر.
آپلود شده توسط:
bardia_ezadmehr
1389/06/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عشق و لجن
که از جزیره ی متروک
نامه ای را در بطری
روانه ی آبهای عالم کرده ام..
اگر کسی عاشق باشد
می تواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی..
گاهی فکر می کنم
کسی می آید
و با همان شیشه
برایم شراب می آورد ..
........
این پریود مشترک انسانهاست
تو نیز,روزی
ساعتی
لحظه ای
احساس خواهی کرد
که
هیچکس دوستت ندارد
اگر آنروز,امروز است
بدان
مـن
دوســــتت دارم
و از بیانش
نمی هراسم
به یاد خاطره هامون..
آنی آتش عشق تو در دل فوران کرد
دل گفت غنیمت شمرید این دم و لحظه
چشم ، چشمک زد و عکست قاب دل کرد . . .
حاجت دلت با حکمت خدایت یکی باشد . . .
دیر یا زود
مانند یک دستهی گل
باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم
به خواستگاری آن زن ِ خاکی
که نه نخواهد گفت
آغوشش را باز خواهد کرد
و همه چیزم را خواهد گرفت
و من همه چیزم را به او خواهم بخشید
بی هیچ حسرتی
مگر این حسرت ابدی
که دهانم را میگیرد
دیگر چگونه بگویم که دوستت دارم
و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،
پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند
چه مایه زیباست آن صنوبر سفید پیر
بر تپهی کودکیات
که امروز به دیدارش رفتی.
پای نجوایش مردگانت را به خاطر میآوری
و در حیرتی از نوبت خویش که کی خواهد رسید
پای نجوایش،
احساس میکنی انگار
واپسین کتابات را نوشتهای
و حالا باید خاموش باشی و
اشک بریزی برای کلمات
تا برویند.
چگونه زیستهای؟
شناخته را رها کردی برای ناشناخته
و سرنوشت؟
تنها یکبار به تو لبخند زد
و تو آنجا نبودى.
تو نباید فقط برای رسیدن به جایی
از خانه بیرون بزنی، بلکه از طریق نگاه کردن هم میشود
باید ببینی چیزی برای دیدن نیست،
تا بگذاری همه چیز به شکل سابق اش بماند
جایش است، وقت اش است
تا برای پس فردا ،چیزی باقی بگذاری.
پس امروز باید کاری کنی.
کاری برای فناپذیری...